درد و دل

ساخت وبلاگ
زخم های کودکی</a> سعیم را میکنم که همسرم را بیشتر از اینکه توبیخ کنم؛ نوازش کنم. به او میگویم که حالش را میفهمم. میگویم که من و تو در مثلث قربانی-ستمگر-ناجی ، گیر افتاده ایم.باید خودمان را از این مثلث لعنتی بیرون بکشیم. باید همدیگر را نوازش کنیم؛ قبل از اینکه ذهن آسیب دیده ما، ما را وارد درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lang-langan بازدید : 32 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 12:08

مقدمه همین چند سال پیش بود که کودکیهایم به ظاهر تمام شد. اما نگاه قلبم هنوز به آن سالهاست، کودکی در من تمام شدنی نبوده و نیست و با هر ماجرایی که برایم پیش می آید، چشمهایم به سوی کودکیها نگاه حسرت آلودی می اندازد گویی که هنوز آن دوران را به طور کامل کودکی نکرده و همیشه حسرت آن روزها را دارد که شاید روزی بتواند چند ساعتی دیگر به کودکی کردن ادامه دهد. نه، اصلا انگار کودک وجودم را دزدیده اند و دارند به زور با خود می برند به ناکجا آباد، جایی که معلوم نیست چه بر سرش می آید. آری من هنوز کودکم و خصلت های کودکی چنان در من ریشه کرده که بعید می دانم بدون آنها زنده بمانم. همه جا و هر لحظه ماجراهای کودکی ج درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : مقدمه, نویسنده : lang-langan بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم...بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی فرجام بگذاریم. این روزها احساس می کنم کمی متحول شده ام. نمی خواهم اغراق کنم. اینجا همه چیز واقعی است. اینجا من دیگر خود خود خودم هستم و هر روز به خودم نزدیکتر می شوم. اینها را می گویم چون می دانم خوانندگان من هم چون من ناگفنه های زیادی در دل دارند که نگفتن آنها جز دور کردن آنها از خودشان نتیجه دیگری نخواهد داشت. اینجا تنها چیزی که غیر واقعی است اسم من است. اسم یک جور قرارداد است، چیزی که انتخاب تو نبوده و هر وقت لازم دانستی می توانی اسمت را خودت برای خودت انتخاب کنی. شاید همه ما دهه شصتی ها لازم داریم که روزی د درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : توشه, نویسنده : lang-langan بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

بگو "نه" دیروز نزدیک ظهر بود و کلی برنامه ریزی کرده بودم. کلی کار برای انجام دادن داشتم  و در حال چیدن اولویت آنها بودم که تلفن زنگ زد. زن بابای شوهرم بود. فکر کردم لابد دوباره برای پولی که طلب داشت زنگ زده. خودم را آماده کردم که چه جوابی بدهم که دیدم دارد می گوید فلانی و فلانی ناهار می آیند اینجا توهم بیا. اولش کمی من و من کردم و به او گفتم که شوهرم نیست، بعد گفتم حالا ببینم چه می شود و قطع کردم. دوست نداشتم بروم. به هزاران دلیل. یکی اینکه با خواهر شوهرم دعوا کرده بودم و نمی خواستم ببینمش. حوصله نگاه ها و توقعات بی جایشان را نداشتم. اینکه آنها بخورند و بنشینند به صحبت کردن و رئیس بازی درآوردن درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lang-langan بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

لحظه را دریاب این روزها به این موضوع زیاد فکر می کنم که چند سال دیگر، پسرم بزرگتر شده و من مثل حالا که به یاد ماه های اول زندگیش دل خوش می کنم و هر از گاهی دلم می خواهد به ان روزها برگردم، حسرت این روزها را خواهم کشید. این روزها بیشتر از قبل سعی می کنم با پسرم وقت گذرانی کنم، آخر او یک ماه بعد، دیگر سه ساله نیست. دوست دارم این روزهای آخر سه سالگیش را با تمام وجودم لمس کنم تا خداحافطی شیرینی با سه سالگی اش داشته باشم. هر روز غروب با هم به گردش می رویم، هرچند همسرم زیاد موافق این موضوع نیست، ولی به هر ترفندی شده، فعلا توانسته ام رضایتش را به دست آورم. امروز باهم به یک پیاده روی طولانی رفتیم. روز درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : لحظه,دریاب, نویسنده : lang-langan بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

در پست ره توشه درباه دگرگونی های خودم، تغییر برای آرامش زندگی، و دست به کار شدن برای تغییر مسیر زندگیم گفتم، گفتم اگر آدم خودش قدم بردارد و نقش آفرینی کند، این فرصت را از دیگران خواهد گرفت که به جای آدم تصمیم بگیرند. حالا میخواهم از نتایج قدم برداشتن های خودم و تأثیرش روی رفتارهای همسرم برایتان بگویم. همسری که به بیصبری و پرخاشگری در بین خانواده و دوستانش مشهور است. همسری که بارها و خصوصا در دوران سربازیش خودزنی  کرده، بافرمانده اش درگیر شده و از سربازی گریخته و بالاخره کارت معافیت پزشکی یا به اصطلاح عام کارت قرمز گرفته! البته بگذریم که من همه اینها را بعد از بله گفتنم به این آقا فهمیدم و حتی درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : همسرم, نویسنده : lang-langan بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

همسرم-ادامه با گذشت زمان، با پیدا کردن این حس جدید به این موضوع پی بردم که همسرم، همان فرد ناآرام و پرخاشگر، روی دیگری هم دارد. وقتی احساس کردم که باید راه محبت کردن را در پیش بگیرم،  آرام آرام این اسب درون طغیانگرم را که نسبت به همه چیز اعتراض داشت، رام کردم و افسارش را به دست گرفتم، فهمیدم که دیگر من فرمانده لشکر زندگی خود هستم. چه اتفاقی افتاده بود؟ همسرم به طرز شگفت آوری تغییر کرده بود. من تنها کاری که کرده بودم این بود که سعی می کردم خودم را و احساساتم را تحت کنترل بگیرم. اما دنیای بیرون من هرروز زیباتر و زیباتر میشد. دیگر از آن پرخاشگری ها و داد زدن های ناگهانی او بر سر پسرکوچکم که همیشه درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : همسرمادامه, نویسنده : lang-langan بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

خانه پدری من حدودا 40 سالی می شود که در یک شهرستان کوچک در اطراف تهران واقع است و پدر و مادرم از همان ابتدای ازدواجشان، که هر دو تازه به این شهر مهاجرت کرده بودند، در همین شهرستان کوچک که آن موقع بخش بوده، زندگی کرده اند و از اینجا جنب نخورده اند. البته دو یا سه بار در همان اوایل خانه شان را عوض کرده اند ولی دیگر در همین خانه ماندگار شده اند. طوریکه من از وقتی چشم باز کرده ام خانواده ام را در همین خانه ویلایی دیده و کودکی پرماجرای خود را در همین خانه، با آن حیاط بزرگ و پردرختش، گذرانده ام. چه روزهای تلخ و شیرینی در همین خانه گذرانده ام که خیلی از خاطرات آن روزها توسط ضمیر ناخودآگاهم پس زده شده درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lang-langan بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

عصر تابستان عصر گرم یکشنبه تابستان است. یک ساعتی می شود که لپ تاپ را روبه رویم گذاشته و میخواهم تمرکز کنم تا بنویسم. اما نمی شود. خواهرزاده دوازده ساله ام اینجاست و مدام دارد صحبت و بهتر بگویم درد و دل می کند. پسرم به مهد کودک خواهرم رفته و در عوض خواهرم، بچه هایش را پیش من آورده که تنها نباشند. علی از خراب شدن هلیکوپتر شارژی اش می گوید، از پول تو جیبی کمش و خاطرات زمانی که پول تو جیبی اش زیاد بوده و هر روز گیم نت می رفته. از اسباب بازی فروشیی که پدرها برای بچه هایشان خریدهای کلان می کنند و علی، فقط حسرت اسباب بازی داشته و دارد. هرچه پول داشته جمع کرده و لگو و هلیکوپتر خریده. ولی چیزهای بیشتری درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : تابستان, نویسنده : lang-langan بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36

غلیان خشم و احساسات دوباره خشم های فروخورده دارند یکی یکی مثل زخمهای کهنه سرباز می کنند. نمی دانم تا کجا باید دوید؟ دیگر صبر و تحمل تا چه اندازه اش مجاز است؟ آیا حدو مرزی دارد؟ چرا هر چقدر میدوم به هیچ جا نمی رسم؟ دیگر چقدر بی پولی بکشم خدایا چقدر باید عذاب بکشم؟ هر چه پیش می روم هیچ چیز بهتر نمی شود. کدام امید؟ دیگر ذخیره امیذم تمام شده. هیچ چیز بهتر نمی شود. ناامیدم از همه چیز. دارم به این فکر می کنم مادرم با یک عمر بدبختی، چگونه به امید روزهای بهتر نشسته؟ انگار یکی همه جا با من است سایه به سایه و دارد کارها را خراب میکند، هرچه من پیش میروم، برنامه می ریزم، او سنگی جلوی پای من می اندازد. اخد درد و دل...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل دنبال می کنید

برچسب : غلیان,احساسات, نویسنده : lang-langan بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:36